.....................!

ساخت وبلاگ

امکانات وب

سال تحویل رو با اشک گذروندم. تصور اینکه آخرین سالهاییه که در کنار خوانوادم میتونم بشینم سر سفره هفت سین چشم هامو خیس کرده بود. سال با دوری تحویل شد. روز دوم فروردین آقای همسر از راه رسید. گذشت تا پنج فروردین که خانواده آقای همسر هم اومدن. ششم، خونه آقای داداش مهمون بودیم که حسابی خوش گذشت. صبح هفت فروردین به سمت شیراز حرکت کردیم. تا روز نهم شیراز بودیم و در این مدت به ترتیب شاهچراغ، عمارت شاپوری، سعدیه،باغ دلگشا، ارگ کریم خان، حافظیه و باغ ارم رو دیدیم. فالوده شیرازی خوردیم و مسقطی خریدیم. از غذا هم بخوام بگم ته چین با گوشت و بادمجون رو امتحان کردم که به شدت دوست داشتنیه و منتظرم در اولین فرصت بپزم. ظهر روز نهم به سمت بندر عباس راه افتادیم. در مسیر، دریاچه صورتی مهارلو رو دیدیم. هر چند به اندازه ی عکس هایی که تو گوگل دیده بودیم صورتی نبود اما واقعا صورتی بود! بندر عباس نموندیم و صبح روز دهم به سمت بندر پل حرکت کردیم. اونجا با لندینگ کرافت به بندر لافت قشم رفتیم و اولین سفر بیست دقیقه ای دریایی رو تجربه کردم. تا روز دوازدهم هم قشم بودیم و در این مدت به ترتیب بازار درگهان، پارک ساحلی زیتون، جزیره هنگام، روستای شیب دراز، جزایر ناز و جنگل های حرا رو دیدیم. رو دستم نقش حنا زدم و برای اولین بار سمبوسه کوسه خوردم. قلیه ماهی با طعم فوق العاده جنوب رو مزه کردم و از قدم زدن تو آب نسبتا گرم خلیج فارس سیر نمی شدم. غروب دوازدهم باز هم به بندر لافت جزیره قشم رفتیم و مجدد سوار بر لندینگ کرافت به اسکله بندر پل برگشتیم. تا صد و پنجاه کیلومتری اصفهان رو یه سره اومدیم. برای استراحت به روستای ما که همون حوالی بود رفتیم و با گذروندن سیزدهم در کنار خانواده من و خانواده عروسمون که از یکی دو روز قبل .....................!...ادامه مطلب
ما را در سایت .....................! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aboutminoo بازدید : 18 تاريخ : دوشنبه 28 فروردين 1402 ساعت: 13:40

به حافظیه که رسیدم اشک ریختم. دیدار با دوستی غریب که قرن ها قبل از تو زندگی کرده اما در هر سردرگمی، با تفال به دیوانش بات حرف زده. حرف که چه عرض کنم، انگار حافظ نشسته باشه کنارت و از سیر تا پیاز ماجرا رو براش تعریف کرده باشی و ازش راهنمایی بخوای. حالا کنارش بودم و احساسات ضد و نقیض وجودم رو فرا گرفته بود. مدام تو ذهنم فال پیش از ازدواج رو مرور می کردم. تصمیمم درست بود؟ نبود؟ خوشبخت میشیم؟ سرانجام این عشق چیه؟ و اما جوابی که حضرت حافظ به تشویش هام داد فراموش نشدنیه :راهیست راه عشق که هیچش کناره نیستآنجا جز آن که جان بسپارند چاره نیستهر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بوددر کار خیر حاجت هیچ استخاره نیستما را ز منع عقل مترسان و می بیارکان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیستاز چشم خود بپرس که ما را که می‌کشدجانا گناه طالع و جرم ستاره نیستاو را به چشم پاک توان دید چون هلالهر دیده جای جلوه آن ماه پاره نیستفرصت شمر طریقه رندی که این نشانچون راه گنج بر همه کس آشکاره نیستنگرفت در تو گریه حافظ به هیچ روحیران آن دلم که کم از سنگ خاره نیست .....................!...ادامه مطلب
ما را در سایت .....................! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aboutminoo بازدید : 17 تاريخ : دوشنبه 28 فروردين 1402 ساعت: 13:40

از مهمترین خبرهای نوروز امسال که تو پست 125 نگنجید خبر عمه شدن بود. وقتی من تو سواحل قشم مشغول قدم زدن بودم، آقای داداش و همسرش دوتا خانواده رو دور هم جمع کردن و با کیک و بادکنک خبر بارداری شونو دادن. وقتی خبر رو شنیدم بیشتر از اینکه خوشحال بشم استرس گرفتم: استرس سرنوشت گربه ای که چهار ساله هم خونمون شده. استرس جدال با خاله ها برای محبوب تر بودن. حتی خاله ها رو هم پشت سر بزارم خواهری دارم که به شدت عاشق بچه است و خیلی سریع با بچه ها ارتباط میگیره در صورتی که من به شدت از بچه ها فراری ام. آینده ای رو تصور میکنم که بچه بزرگ شده، تماس میگیرم که برم خونه داداش و بچه میپرسه کی داره میاد؟ تصور اینکه اگه جواب "عمه مینو" باشه بچه دپ و ناراحت بشه مغزم رو میخوره. در کل استرس عمه شدن حالمو بد کرده بود : عمه ای که همیشه محکوم به بد بودنه مگر اینکه خلافش رو ثابت کنه. .....................!...ادامه مطلب
ما را در سایت .....................! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aboutminoo بازدید : 18 تاريخ : دوشنبه 28 فروردين 1402 ساعت: 13:40